تولد شوم
از خود جدا مانده ام و کمیاب تر از آنم که جستجویم کنند.میدانم آشوب این گسستن آخر گریبان مرا می گیرد.
من گم کرده ای دارم که خود هستم...
با سلام به دوستان و هنرمندان عزیز و گرامی.باز هم ترانه ای از سکوت خود فاش میکنم تا شاید مرهمی بر زخم خویش گذارم.
توّلد مرگ
تو حکایت دروغ زندگی،پا گذاشتم بدون مقدمه
باز شده چشمای تیره بخت من،تو حصار احتمال و واهمه
کودکی که مقصدش حقیقتِ،همه میگن بی گناهِ طفلکی
اومدم تو سرنوشت ناشناس،نقش من بازیگر عروسکی
حالا من اضافه مثل یک نفس،حبص این دقیقه های مرده ام
توی این گنگیِ خواب آلود شب،تنم و به زخم غم سپرده ام
دست و پا بسته برای مادرم،که میخواد مرز سکوت و بشکنه
میخواد از اینجا بره بدون من،میخواد آزادی رو فریاد بزنه
آره اون منو سپرد به کوچه ها،کوچه هایی که عمیقِ خاطره است
توی هر زمزمه هاش مردای مرد،توی هر خونه زنای باکره است
یه سبد بود و یه نامه و بود و من،یه خدا بود و ستاره های شب
لحظه از گریه امونم نمیداد،یاد اون لا لایی های لب به لب
حالا من اضافه مثل یک نفس،حبص این دقیقه های مرده ام
توی این گنگیِ خواب آلود شب،تنم و به زخم غم سپرده ام
دست و پا بسته برای مادرم،که میخواد مرز سکوت و بشکنه
میخواد از اینجا بره بدون من،میخواد آزادی رو فریاد بزنه
می دونم گذشته اون گذشته ها،شب مهتابی هنوز تو یادمه
شبی که ستاره ها رو خط زدم،راستی اون نامه هنوز کنارمه
میخونم با یاد مهر مادری،میریزم اشکای دونه دونه مو
نمی دونم تو کجایی تو کجا،چیکارش کنم دلِ دیوونه مو
حالا من اضافه مثل یک نفس،حبص این دقیقه های مرده ام
توی این گنگیِ خواب آلود شب،تنم و به زخم غم سپرده ام
دست و پا بسته برای مادرم،که میخواد مرز سکوت و بشکنه
میخواد از اینجا بره بدون من،میخواد آزادی رو فریاد بزنه